سلام به همه ی دوستان !
من هم مثل شما در این مدت نوشته های قشنگ دوست دانامون رو دنبال می کردم و در آخر به ایشون غبطه خوردم ، خوش به حالشون که مشکلشون فقط وابستگی بوده اما من علاوه بر وابستگی دچار یه دلبستگی شدید یعنی عشق شدم ، اونهایی که نوشته های قبلی من رو خونده باشند می دونند که من اصلا اون روزها حال خوشی نداشتم و در تب و تاب این عشق می سوختم ، ولی الان خدا رو شکر به کمک خدا و یاری دوستان و مشورت با یه بزرگوار حالم خیلی بهتر شده ، وابستگی و دل بستگی من از بین رفته ولی زخمی که اون عشق روی قلبم به جا گذاشته برای همیشه جاش می مونه ، طوری که هر وقت یاد اون ماجراها می افتم تا عمق وجودم می سوزم . بگذریم ...
یه نکته ی مهمی که من در این مدت بهش پی بردم اینه که این دنیای مجازی امکان بهتری رو برای عاشق شدن فراهم می کنه مخصوصا برای بچه مذهبی ها که حاضر نیستند در دنیای بیرون با نامحرم رابطه داشته باشند ، در این مدت با جوانهای زیادی روبرو شدم که همشون تو این دنیای مجازی عاشق شده بودند کسانی که من وقتی فهمیدم اونا هم عاشقند باورش واقعا برام سخت بود ، به نظرتون چرا جوانها تو این دنیای مجازی به راحتی عاشق میشن ؟
یعنی آدما تصور بهتری نسبت به طرفشون پیدا می کنند ؟
یا چون عیبهای ظاهری مثل موقعیت اجتماعی ظاهری تحصیلی مالی همدیگه رو نمی بینند راحت تر به شخصیت هم علاقمند میشند ؟
یا چون فکر می کنند ارتباطشون در دنیای مجازی با دنیای واقعی فرق می کنه راحت ترتواین دنیای مجازی به نامحرم نزدیک میشن؟
یا عدم آگاهیشون از اینکه نه تنها تو این دنیای مجازی هم میشه عاشق کسی شد بلکه حتی امکانش بیشتر از دنیای واقعی براشون فراهمه ؟
یا آدما به خاطر گستردگی این دنیای مجازی که به راحتی میشه با همه جای دنیا در ارتباط بود موارد بیشتر و بهتری رو برای عاشق شدن پیدا می کنند ؟
یا همه ی اینها ؟
لابد می گید تو خودت چی ؟ تو خودت چرا عاشق شدی ؟ و کدوم یک از این عوامل موثر بوده ؟
من خودم متاسفانه یا خوشبختانه آدم ظاهر بینی نیستم و برای همه ی آدما به خاطر فطرت پاکی که خدا در وجودشون قرار داده ارزش قائلم . من خودم فقط به خاطر عدم آگاهیم به این درد دچار شدم یعنی اصلا تصورش رو هم نمی کردم آدم با چهار خط تایپ خشک و خالی اینقدر راحت عاشق بشه ، من در شرایطی با همزبون چتیم آشنا شدم که هیچ تصور درستی از این دنیای مجازی نداشتم و فقط یه کنجکاوی من رو به سمت چت کشوند ، یه چیز دیگه هم که خیلی موثر بود وضعیت بد روحی من در اون زمان بود ، مخصوصا منی که آدم خیلی احساساتی هم هستم راحت تر زمینه ی عاشق شدنم فراهم شد .خدا عاقبت همه ی مار و به خیر کنه .
بسم رب المهدی
کربلا زمزم است، محیی است. اگر می خواهی حیات واقعی یابی و جاودانه شوی؛ کافی است قطره ای از این دریا بنوشی و روحت را با روح حسین (علیه السلام) گره زنی، حماسی شوی، یک شهید زنده شوی، روحت آنقدر بزرگ شود که تاب پستی ها را نیاورد و فریاد زنی «هیهات من الذله». آماده شوی برای یاری مهدی فاطمه (سلام الله علیها) و شعارت «أین الطالب بدم المقتول بکربلا» باشد. آنگاه ظهورش را هم ندیدی مطمئن باش که در خیمه او بودی و همراه یارانش با دشمنان خدا جنگیدی و چه بسا هنگام ظهورش دعای عهدت مستجاب شود و از رامگاهت برای یاریش برانگیخته شوی. (إن شاءالله)
سلام به دوستان خوبم، ان شاءالله که عزاداریهاتون قبول باشه.
بعد از حدود یک و نیم ماه بالاخره امروز از قیل و قال امتحانات راحت شدم. اما همین طور که گفتم قیل و قال خدا کند اگر حالی ایجاد شده همیشه باقی بماند. آخرین امتحانم عقاید بود دو روز قبل از امتحان شروع به خوندن کردم ولی نمی دونم چرا اصلا حس خوندن نداشتم و حواسم همش پرت بود. به قول مادرم هنوز روز آخر نشده! راست هم می گفت آخرین روز فرصت امتحان، نمی دونم چی میشه که آدم خیلی جدی تر شروع به خوندن می کنه و قدر لحظات رو بیشتر می دونه. دنیا هم همینه اگر ما هر روز رو روز آخر حساب کنیم و بدونیم که مرگ هر لحظه درکمین ماست چقدر لحظه ها برامون طلائی میشه، چقدر نیتهامون خالص میشه و چقدر نمازهامون باحال و... خدایا لحظه لحظه عمرمون رو درس عبرتی برامون کن اما نه اینکه در حد درس باقی بمونه بلکه عمل ما را بسازه. ( آمین )
در ادامه اون ماجرای 7 قسمتی چتی می خوام آخرین قسمت و در واقع یکی از زیباترین لحظات عمرم رو بنویسم. همان طور که گفتم با استفتائی که از مرجع تقلیدم آیت الله مکارم کردم به این نتیجه رسیدم که در این مدت در جهل مرکب بودم و مصداق آن آیه از قرآن شدم که نه تنها خودشان گمرا هستند بلکه دیگران را هم به گمراهی وا می دارند همان کاری که من با دوست چتیم می کردم.
از یک طرف خیلی به این کار وابسته شده بودم و از طرف دیگه وجدانم که از قبل درد گرفته بود بیشتر درد گرفت.یاد داستان فضیل افتادم که با یک انتخاب درست خداوند بهترین پاداش رو نصیبش کرد و آن توفیق توبه بود و یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) شدن. تصمیم خودم رو گرفتم خیلی سخت بود شاید باور نکنید واقعا حالت یک معتاد در حال ترک را داشتم.
یک لطف خیلی زیادی که خداوند به من کرد این بود که در همان زمان رایانمون خراب شد و عملا دست من هم از چت کوتاه شد.
می گن اگر می خوای مسیر عبودیت خداوند رو طی کنی 50 درصد راه، داشتن استاد است و خداوند به من منت گذاشت و بعد از چند ماه مرا با استادی آشنا کرد که هم فقیه است، هم فیلسوف، هم مفسر و هم شهید و او استاد عزیزم؛ شهید مرتضی مطهری ( رحمه الله علیه) است که طبق فرمایش حضرت امام راحل او در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود. و من با کتابها و در واقع اندیشه های او طی ماجرایی که خداوند زمینه سازش بود آشنا شدم، استادی با وفا که هروقت چیزی از او طلب کردم بی جواب نماند. و این لطف خداوند را اجرو پاداشی می دانم که در قبال انتخاب راه درست به من منت نهاد. و مهم تر آنکه کتابها و اندیشه های استاد محیی است مرده را زنده می کند چون او نیز با زمزم کربلا محیی شده بود.