سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 86/11/23 | 5:39 صبح | کاتب: تنهای مجنون

سلام به همه ی دوستان !
من هم مثل شما در این مدت نوشته های قشنگ دوست دانامون رو دنبال می کردم و در آخر به ایشون غبطه خوردم ، خوش به حالشون که مشکلشون فقط وابستگی بوده اما من علاوه بر وابستگی دچار یه دلبستگی شدید یعنی عشق شدم ، اونهایی که نوشته های قبلی من رو خونده باشند می دونند که من اصلا اون روزها حال خوشی نداشتم و در تب و تاب این عشق می سوختم ، ولی الان خدا رو شکر به کمک خدا و یاری دوستان  و مشورت با یه بزرگوار حالم خیلی بهتر شده ، وابستگی و دل بستگی من از بین رفته ولی زخمی که اون عشق روی قلبم به جا گذاشته برای همیشه جاش می مونه ، طوری که هر وقت یاد اون ماجراها می افتم تا عمق وجودم می سوزم . بگذریم ...
یه نکته ی مهمی که من در این مدت بهش پی بردم اینه که این دنیای مجازی امکان بهتری رو برای عاشق شدن فراهم می کنه مخصوصا برای بچه مذهبی ها که حاضر نیستند در دنیای بیرون با نامحرم رابطه داشته باشند ، در این مدت با جوانهای زیادی روبرو شدم که همشون تو این دنیای مجازی عاشق شده بودند کسانی که من وقتی فهمیدم اونا هم عاشقند باورش واقعا برام سخت بود ، به نظرتون چرا جوانها تو این دنیای مجازی به راحتی عاشق میشن ؟
یعنی آدما تصور بهتری نسبت به طرفشون پیدا می کنند ؟
یا چون عیبهای ظاهری مثل موقعیت اجتماعی ظاهری تحصیلی مالی همدیگه رو نمی بینند راحت تر به شخصیت هم علاقمند میشند ؟
یا چون فکر می کنند ارتباطشون در دنیای مجازی با دنیای واقعی فرق می کنه راحت ترتواین دنیای مجازی به نامحرم نزدیک میشن؟
یا عدم آگاهیشون از اینکه نه تنها تو این دنیای مجازی هم میشه عاشق کسی شد بلکه حتی امکانش بیشتر از دنیای واقعی  براشون فراهمه ؟
یا آدما به خاطر گستردگی این دنیای مجازی که به راحتی میشه با همه جای دنیا در ارتباط بود موارد بیشتر و بهتری رو برای عاشق شدن پیدا می کنند ؟
یا همه ی اینها ؟
لابد می گید تو خودت چی ؟ تو خودت چرا عاشق شدی ؟ و کدوم یک از  این عوامل موثر بوده ؟
من خودم متاسفانه یا خوشبختانه آدم  ظاهر بینی نیستم و برای همه ی آدما به خاطر فطرت پاکی که خدا در وجودشون قرار داده ارزش قائلم . من خودم فقط به خاطر عدم آگاهیم به این درد دچار شدم یعنی اصلا تصورش رو هم نمی کردم آدم با چهار خط تایپ خشک و خالی اینقدر راحت عاشق بشه ، من در شرایطی با همزبون چتیم آشنا شدم که هیچ تصور درستی از این دنیای مجازی نداشتم و فقط یه کنجکاوی من رو به سمت چت کشوند ، یه چیز دیگه هم که خیلی موثر بود وضعیت بد روحی من در اون زمان بود ، مخصوصا منی که آدم خیلی احساساتی هم هستم راحت تر زمینه ی عاشق شدنم فراهم شد .خدا عاقبت همه ی مار و به خیر کنه .




تاریخ : چهارشنبه 86/7/4 | 7:35 صبح | کاتب: تنهای مجنون

به نام خدا

بین دنیای مجازی و واقعی فاصله ای هست که جز با حسرت پر نمیشه ،تو این رو  می دونی ،  ولی چرا باز گرفتار
میشی ، چون جلوی خودت رو نگرفتی و زیاده روی کردی ،حالا عاشق شدی ،دنبال یه راهی برای وصال می گردی عشق در نت؟!
، اما رسیدن سرابی  بیش نیست  .
 همون فاصله ی بین دنیای مجازی و  واقعی می تونه  هزار هزار مانع  ایجاد کنه ، حالا بر فرض  مثال که تو و اون کاملا هم دیگه رو شناخته باشید ، مناسب و هم کفو هم دیگه باشید. اما بالاخره یکی از اون هزاران  مشکل دامنگیر شما هم میشه ، اگر شما همدیگه رو خواستید  اما خانواده ها  مانع شدند گله نکنید ، اگه شما

جای اونها  بودید چه  می کردید ؟  چطور به  کسی  که ندیدید و  نشناختیداعتماد می کردید ؟ قبول کنیم  که مخالفت  خانواده ها  یه چیز عادیه ، حالا که این عشق  نتیجش  چیزی جز  حسرت  نیست  حالا  که  میشه با کنترل خودمون جلوی  چنین  عشقی رو گرفت چرا این کار رو نکنیم ؟
من  با اینکه وقتم  رو  با  او بیهوده  تلف  نمی کردم  و  بحث های خوب  و انسان سازی می کردم اما  با زیاده روی در چت بلایی سر دل خودم آوردم که جز با کمک خدا جبران  پذیر نیست .

خدایا ! اگه  تو به فریاد دلم  نرسیده بودی  الان از غصه مرده بودم  .

دوستان اگر به عقب بر می گشتم دیگه  هرگز  راهی رو که الان اومدم نمی رفتم . خیلی پشیمونم .




تاریخ : سه شنبه 86/6/27 | 5:10 صبح | کاتب: تنهای مجنون

عجب دنیاییه ، هر کس  مشغول کا رخودشه ، هر کس به فکر خودشه ، هیچ کس پیدا نمیشه یه ساعت بیاد
بنشینه پای درد دلت  ، هر کس از دستش بر
اومده  دلت رو شکسته و دلت پر از درد شده  و تو  به شدت احساس  تنهایی می کنی  یه سنگ صبور می خواهی که حرفای ساده ی دل تنگت رو بشنوه اما کسی پیدا نمیشه دردات هی رو هم تلنبار  میشه  ، همین طور عقده ها تو دلت جمع میشه ، خدایا من ازت چیزی  نمی خوام  ، من  فقط  یه همزبون می خوام  که  درکم  کنه  و سنگ صبورم باشه ، خدایا ! مولا علی هم  با اون عظمتش  بعد از زهرای عزیزش ، کسی رو هم که پیدا نمی کرد می رفت درد دل هاش رو به چاه می گفت ، منم آدمم ، منم احتیاج دارم  ، تو همین شرایط بد ِ روحی هستی که پا می ذاری تو دنیای نت ،اینجا باید خیلی مواظب خودت باشی ، چون با یه کلیک ساده رو لینکی که نباید کلیلک کنی می تونی خدا رو به خشم بیاری ، اما خب تو همین محیط آدمهای خوب هم  کم نیستند  ، خیلی اتفاقی یکی مثل خودت رو پیدا می کنی ، یکی که مثل تو از درد بی همزبونی و تنهایی پناه برده  به  چت  ، تو دلت یه ذوقی پیدا میشه ، شروع  می کنی به چت کردن ، یه روز ، دو روز  ، هر روز ، هر روز ، کم کم  داری از  اون  افسردگی نجات پیدا می کنی ، این همون همزبونیه که همیشه آرزوش رو داشتی ، فکر و ذکرت میشه حرف زدن با اون ، فردا چی بگم ، پس فردا در مورد چی صحبت کنم ، کم کم بهش عادت می کنی ، بعد  وقتی شناخت بیشتری حاصل میشه اعتماد می کنی  و درد  دلات  رو بهش  میگی ، داره  حالت خوب میشه  ، دیگه احساس تنهایی  نمی کنی   ، اما زیاد  خوش  خیال  نباش این  دلتنگی آه !آرامش  قبل  از طوفانه . تو یادت رفته که آدمی ، دل داری  و آدمی اگر با یه سنگ هم یه مدت یه جا بمونه بهش  عادت  می کنه  و بهش  یه انس  و الفتی  پیدا می کنه ، چه برسه به اینکه یه مدت با یه آدم مثل خودت که دل داره و می تونه احساساتت رو به جوش بیاره  دمخور باشی ، شک نکن که بالاخره بهش وابسته میشی نه بیشتر از اون   بالاخره  بهش  دل بسته  میشی ،  وای به روز دلت  قبل از اینکه بفهمی عاشقت کرده  ، حالا اگه طرفت جنس  مخالف  باشه  روزگار  با تو بازی سخت تری می کنه . خدایا من باید چیکار می کردم من فقط واسه دل تنگم  یه همزبون می خواستم ، آخه این چه تقدیریه ؟
خدا :  بنده ی من  یادت  رفت  اگه خواسته ای داشته  باشی  و  از  راهش  به خواستت نرسی از بیراهش اصلانمی تونی برسی .
ای وای برمن ، چه دیر به خودم اومدم  ، حالا من موندم و یه کویر تنهایی چه کنم
که هنوز دوسش دارم و نمی تونم فراموشش کنم و هنوز دلم براش تنگ میشه .

دوستان وقتی می خواهید کامنت بذارید مواظب دل نازک و شکسته ی من هم باشید ، سعی کنید زخم  زبون نزنید ،  من به خاطر شما خودم رو آیینه ی عبرت کردم .

 




تاریخ : یکشنبه 86/6/25 | 10:0 صبح | کاتب: تنهای مجنون

                                            به نام تنها خدای تنهایان

سلام دوستان

سخته یکی عاشقونه دوست داشته باشه ولی بازم تنها باشی ، سخته مجنون باشی اما هیچ وقت دستت به لیلی نرسه ، سخته تو یه کویر غربت تک و تنها بمونی و رنگ بارون رو نبینی ، سخته تا زنده ای چشمات حیرون بشن و دنبال  یارت بگردن ، سخته عاشق باشی ولی رسیدن  برات فقط یه سراب باشه و فراق تقدیر همیشگیت ، وای خدا ! من چه به روز دلم آوردم ، من یه دختر جوانم که یه روزی چنین عشقی رو حتی قبول هم نداشت اما تو یه محیط چت اونجایی که فکرشم نمی کردم عاشق شدم ، سوختم ، گُر گرفتم و خاکستر شدم ، نه ،  فکر نکن من خطایی کردم ، تنها خطای من غافل شدن از دلم بود ، یادم رفته بود که منم آدمم ، منم دل دارم ، خیلی به خودم مطمئن بودم ، می گفتم این عشقا کشکه اما حالا میگم نیست . خام بدُم ، پخته شدم ، سوختم ، عاشقی آموختم  ، دوستان اگر خدا یاری کنه می خوام بیشتر از تجربه ی تلخم براتون بگم تا انشاالله شما تو برهوت تنهایی که من توش گرفتار شدم گرفتار نشید . به هیچ وجه قصد نصیحت یا منع کردن شما از چت ندارم ، رطب خورده کی منع رطب کند ؟ فقط  می خوام آیندتون رو پیش چشماتون بذارم تا با چشم باز تصمیم بگیرید و بدونید پا تو چه راهی می ذارید . اینم بگم که من دارم از یه عشق پاک حرف می زنم نه از یه هوس زود گذر . اگر عمری باقی بود باز هم میگم تا بیشتر ذهنتون باز بشه .

میدونی از چی میخوام بگم؟







  • فال حافظ
  • تکاب بلاگ
  • آنکولوژی
  • تربیت بدنی