سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 86/7/4 | 7:35 صبح | کاتب: تنهای مجنون

به نام خدا

بین دنیای مجازی و واقعی فاصله ای هست که جز با حسرت پر نمیشه ،تو این رو  می دونی ،  ولی چرا باز گرفتار
میشی ، چون جلوی خودت رو نگرفتی و زیاده روی کردی ،حالا عاشق شدی ،دنبال یه راهی برای وصال می گردی عشق در نت؟!
، اما رسیدن سرابی  بیش نیست  .
 همون فاصله ی بین دنیای مجازی و  واقعی می تونه  هزار هزار مانع  ایجاد کنه ، حالا بر فرض  مثال که تو و اون کاملا هم دیگه رو شناخته باشید ، مناسب و هم کفو هم دیگه باشید. اما بالاخره یکی از اون هزاران  مشکل دامنگیر شما هم میشه ، اگر شما همدیگه رو خواستید  اما خانواده ها  مانع شدند گله نکنید ، اگه شما

جای اونها  بودید چه  می کردید ؟  چطور به  کسی  که ندیدید و  نشناختیداعتماد می کردید ؟ قبول کنیم  که مخالفت  خانواده ها  یه چیز عادیه ، حالا که این عشق  نتیجش  چیزی جز  حسرت  نیست  حالا  که  میشه با کنترل خودمون جلوی  چنین  عشقی رو گرفت چرا این کار رو نکنیم ؟
من  با اینکه وقتم  رو  با  او بیهوده  تلف  نمی کردم  و  بحث های خوب  و انسان سازی می کردم اما  با زیاده روی در چت بلایی سر دل خودم آوردم که جز با کمک خدا جبران  پذیر نیست .

خدایا ! اگه  تو به فریاد دلم  نرسیده بودی  الان از غصه مرده بودم  .

دوستان اگر به عقب بر می گشتم دیگه  هرگز  راهی رو که الان اومدم نمی رفتم . خیلی پشیمونم .




تاریخ : سه شنبه 86/6/27 | 5:10 صبح | کاتب: تنهای مجنون

عجب دنیاییه ، هر کس  مشغول کا رخودشه ، هر کس به فکر خودشه ، هیچ کس پیدا نمیشه یه ساعت بیاد
بنشینه پای درد دلت  ، هر کس از دستش بر
اومده  دلت رو شکسته و دلت پر از درد شده  و تو  به شدت احساس  تنهایی می کنی  یه سنگ صبور می خواهی که حرفای ساده ی دل تنگت رو بشنوه اما کسی پیدا نمیشه دردات هی رو هم تلنبار  میشه  ، همین طور عقده ها تو دلت جمع میشه ، خدایا من ازت چیزی  نمی خوام  ، من  فقط  یه همزبون می خوام  که  درکم  کنه  و سنگ صبورم باشه ، خدایا ! مولا علی هم  با اون عظمتش  بعد از زهرای عزیزش ، کسی رو هم که پیدا نمی کرد می رفت درد دل هاش رو به چاه می گفت ، منم آدمم ، منم احتیاج دارم  ، تو همین شرایط بد ِ روحی هستی که پا می ذاری تو دنیای نت ،اینجا باید خیلی مواظب خودت باشی ، چون با یه کلیک ساده رو لینکی که نباید کلیلک کنی می تونی خدا رو به خشم بیاری ، اما خب تو همین محیط آدمهای خوب هم  کم نیستند  ، خیلی اتفاقی یکی مثل خودت رو پیدا می کنی ، یکی که مثل تو از درد بی همزبونی و تنهایی پناه برده  به  چت  ، تو دلت یه ذوقی پیدا میشه ، شروع  می کنی به چت کردن ، یه روز ، دو روز  ، هر روز ، هر روز ، کم کم  داری از  اون  افسردگی نجات پیدا می کنی ، این همون همزبونیه که همیشه آرزوش رو داشتی ، فکر و ذکرت میشه حرف زدن با اون ، فردا چی بگم ، پس فردا در مورد چی صحبت کنم ، کم کم بهش عادت می کنی ، بعد  وقتی شناخت بیشتری حاصل میشه اعتماد می کنی  و درد  دلات  رو بهش  میگی ، داره  حالت خوب میشه  ، دیگه احساس تنهایی  نمی کنی   ، اما زیاد  خوش  خیال  نباش این  دلتنگی آه !آرامش  قبل  از طوفانه . تو یادت رفته که آدمی ، دل داری  و آدمی اگر با یه سنگ هم یه مدت یه جا بمونه بهش  عادت  می کنه  و بهش  یه انس  و الفتی  پیدا می کنه ، چه برسه به اینکه یه مدت با یه آدم مثل خودت که دل داره و می تونه احساساتت رو به جوش بیاره  دمخور باشی ، شک نکن که بالاخره بهش وابسته میشی نه بیشتر از اون   بالاخره  بهش  دل بسته  میشی ،  وای به روز دلت  قبل از اینکه بفهمی عاشقت کرده  ، حالا اگه طرفت جنس  مخالف  باشه  روزگار  با تو بازی سخت تری می کنه . خدایا من باید چیکار می کردم من فقط واسه دل تنگم  یه همزبون می خواستم ، آخه این چه تقدیریه ؟
خدا :  بنده ی من  یادت  رفت  اگه خواسته ای داشته  باشی  و  از  راهش  به خواستت نرسی از بیراهش اصلانمی تونی برسی .
ای وای برمن ، چه دیر به خودم اومدم  ، حالا من موندم و یه کویر تنهایی چه کنم
که هنوز دوسش دارم و نمی تونم فراموشش کنم و هنوز دلم براش تنگ میشه .

دوستان وقتی می خواهید کامنت بذارید مواظب دل نازک و شکسته ی من هم باشید ، سعی کنید زخم  زبون نزنید ،  من به خاطر شما خودم رو آیینه ی عبرت کردم .

 




تاریخ : یکشنبه 86/6/25 | 10:0 صبح | کاتب: تنهای مجنون

                                            به نام تنها خدای تنهایان

سلام دوستان

سخته یکی عاشقونه دوست داشته باشه ولی بازم تنها باشی ، سخته مجنون باشی اما هیچ وقت دستت به لیلی نرسه ، سخته تو یه کویر غربت تک و تنها بمونی و رنگ بارون رو نبینی ، سخته تا زنده ای چشمات حیرون بشن و دنبال  یارت بگردن ، سخته عاشق باشی ولی رسیدن  برات فقط یه سراب باشه و فراق تقدیر همیشگیت ، وای خدا ! من چه به روز دلم آوردم ، من یه دختر جوانم که یه روزی چنین عشقی رو حتی قبول هم نداشت اما تو یه محیط چت اونجایی که فکرشم نمی کردم عاشق شدم ، سوختم ، گُر گرفتم و خاکستر شدم ، نه ،  فکر نکن من خطایی کردم ، تنها خطای من غافل شدن از دلم بود ، یادم رفته بود که منم آدمم ، منم دل دارم ، خیلی به خودم مطمئن بودم ، می گفتم این عشقا کشکه اما حالا میگم نیست . خام بدُم ، پخته شدم ، سوختم ، عاشقی آموختم  ، دوستان اگر خدا یاری کنه می خوام بیشتر از تجربه ی تلخم براتون بگم تا انشاالله شما تو برهوت تنهایی که من توش گرفتار شدم گرفتار نشید . به هیچ وجه قصد نصیحت یا منع کردن شما از چت ندارم ، رطب خورده کی منع رطب کند ؟ فقط  می خوام آیندتون رو پیش چشماتون بذارم تا با چشم باز تصمیم بگیرید و بدونید پا تو چه راهی می ذارید . اینم بگم که من دارم از یه عشق پاک حرف می زنم نه از یه هوس زود گذر . اگر عمری باقی بود باز هم میگم تا بیشتر ذهنتون باز بشه .

میدونی از چی میخوام بگم؟







  • فال حافظ
  • تکاب بلاگ
  • آنکولوژی
  • تربیت بدنی