سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 86/8/11 | 12:40 صبح | کاتب: دوست دانا

بسم رب المهدی

 

سلام به مولایم که اگر پرنده ای هم در این دنیای پر از ظالم و مظلوم می خواند به امید و عشق ظهور اوست.

و سلام به دوست خوبم، خوش آمدی، بفرما، بالای صفحه بد!
چشمتون روز بد نبینه! الان که داشتم می امدم این مطالب رو بنویسم از روی تنبلی چراغهای اتاق رو روشن نکردم و سرم محکم به در خورد و یکی از چشمهام باد کرده به قول معروف شصتم توی چشم رفت نمی دونم چرا دَر بجای اینکه بخوره به پیشونیم خورد به چشمم.
خوب داشتم می گفتم ؛‌ این بار به دنبال یک همراه واقـعــی می گشتم و دلــم می خواست یکی همراهم بشه و بتونم با اون مبادله افکار کنم چون کلا من از این جور داد و ستدها و بحث کردنها خوشم میاد.
ساعت حدود 6 غروب بود، من مشغول چت کردن، فکر کن روی صفحه عمومی چت که اون همه مزخرف می نویسند من درشت نوشتم کی میاد فردا بعد از نماز صبح باهم دعای عــهد بخونیم؟ دو سه دقیـقه ای گذشت و پیـامی نیامد نــاامیدانه می خواستم دیس کنم که یک دفعه یکی پیام داد « من»، با خوشحالی تمام باهاش سلام و علیک کردم و تا خواستیم قرار دعای عهد رو بگذاریم زنگ خانه زده شد و کلی مهمان برامون امد چقدر ناراحت شدم  فرصت خداحافظی هم نبود با سرعت دیس کردم و رفتم خدمت مهمانها. همش  با خودم می گفتم چه بد شد اخه مهمون الان وقت امدن بود تازه یکی رو پیدا کرده بودیم...خلاصه تا صبح توی فکر بودم. 
فردا که دوباره به سراغ چت رفتم، دیدم که برام پی ام گذاشته و خواسته من رو اَد کنه خلاصه این آغاز دوستی ما شد و من یک ادی جدی پیدا کردم.  
باور کنید جنسیت برام اصلا مهم نبود (اگرچه ترجیح می دادم خانم باشه) به خــاطر همین  هـیچ وقت اول مشخصات طرف رو نمی پرسیدم حتی من چند تا ادی داشتم که تا اخر هم نفهمیدم اینا دخترند یا پسر . به هر حال نمی دونم چرا هر کی به تور من می خورد مذکر از کار در می امد مثل این بنده خدا البته از من کوچکتر بود، ولی خدا وکیلی خیلی پسر خوبی بود، خیلی چیزها ازش یاد گرفتم ، ایمیلهای خیلی زیبایی برام می فرستاد حتی سر یک همکاری فرهنگی شماره تلفنش رو به من داد و چند بار تلفنی صحبت کردیم البته کاملا محترمانه ولی بعدش خیلی پشیمون شدم و شمارش رو پاره کردم.
هر وقت یادم می افته خندم می گیره سر انتخابات آقای احمدی نژادکشمکش انتخاباتی به چت هم کشیده شده بود داشتم با یک بنده خدایی (مذکری) بحث   می کردم و از اقای احمدی نژاد دفاع می کردم که یکهو بهم گفت شما بسیجی هستید من گفتم نه و او شروع کرد به بد و بیرا به بسیج گفتن و من تا حدی دفاع می کردم آخه بعضی حرفاش راست بود می گفت چون استین کوتاه پوشیده بودم توی بسیج با من بد برخورد کردن و چنین و چنان خلاصه همدیگر رو اد کردیم و هرقت on می شد فقط به بحث سیاسی گیر می داد و می
گفت شما اولین کسی هستید که بدون توجه به جنسیت ادش کردم .

به نظرم اگه کسی خودش آدم باسوادی باشه و هدفش از چت مسخره بازی و دلتنگی و دنبال یار و غار گشتن و... نباشه و بتونه مخالف با خودش رو پیدا کنه که البته اون هم با ظرفیت باشه میشه گفت چت کردن یک جورایی تبدیل به مفید میشه می دونید چرا؟؟؟؟ 

                                                                           ادامه دارد

                                                   





  • فال حافظ
  • تکاب بلاگ
  • آنکولوژی
  • تربیت بدنی