• وبلاگ : با من حرف بزن
  • يادداشت : آغازي بي پايان: قسمت دوم/ خدا
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ديبا 


    سلام عزيز

    راستش چيزهايي كه نوشتي حرفهاي دل من بود شايد باورت نشه ولي وقتي نوشته هاتو خوندم اشكام سرازير شدن، منم دلم واسه خدا خيلي تنگ شده از خدا ميخوام به حرمت اين ماه هم كه شده نگاهي به ما و دلهاي شكستمون بكنه، هر چند كه ميدونم او هميشه هست و اين ماييم كه با كارامون حس نزديكي بهش رو از دست ميديم

    پاسخ

    سلام
    ممنون که متنام رو خوندي
    حق با توء
    اين ماييم که از خدا فاصله ميگيريم
    خودمم الان که دارم مي نويسم گريه مي کنم
    فقط گريه مي کنم و چيزايي که به لبم مياد مي نويسم
    توروخدا برام دعا کن
    سلام
    خسته نباشي
    منتظر ادامشيم!


    نوشته هات خيلي قشنگه

    احساس شناور شدن مي کنم وقتي که دارم نوشته هاتو مي خونم

    فک مي کنم که داري از دل من مي خوني و ارتباط عميقي با نوشته هات برقرار مي کنم .

    بهت تبريک ميگم . ذائيقه نوشتن عالي اي داري

    منتظر نوشته هاي بعدي هستم .

    دوباره بهت سر ميزنم

    خداياااااااااااااااااااااااااااااا